• وبلاگ : دفتر خاطرات ساحل
  • يادداشت : نفرين سرنوشت
  • نظرات : 6 خصوصي ، 3 عمومي
  • ساعت ویکتوریا

    نام:
    ايميل:
    سايت:
       
    متن پيام :
    حداکثر 2000 حرف
    كد امنيتي:
      
      
     
    + داداش 
    + داداش 
    با تو ام اي سهراب ،
    اي به پاکي چون آب ، يادته گفتي بهم ،تا شقايق زنده است ،زندگي بايد کرد.
    نيستي سهراب که ببيني که شقايق هم مرد ، ديگه با چي کسي رو دلخوش کرد؟
    يادته گفتي بهم ،اومدي سراغ من،نرم و آهسته بيا ،که مبادا ترکي برداره چيني نازک تنهايي تو،اومدم آهسته نرمتر از يک پر قو،

    خسته از دوري راه ،خسته و چشم به راه.
    يادته گفتي بهم عاشقي يعني دچار،فکر کنم شدم دچار،
    تو خودت گفتي چه تنهاست ماهي اگه دچار دريا باشه،آره تنها باشه ،ياره غم ها باشه ،
    يادته مي گفتي گاه گاهي قفسي مي سازم ،مي فروشم به شما ، تا به آواز شقايق که در آن زنداني ست ،دل تنهايي تان تازه شود،
    ديگه حتي اون شقايق که اسير قفسه سهراب ،
    ساحل يه نفسه،نيست که تازگي بره اين دل تنهايي من ،
    پس کجاست اون قفس شقايقت؟
    منو با خودت ببر به قايقت،
    راست مي گفتي کاش مردم دانه هاي دلشان پيدا بود آره،
    کاشکي دلشون شيدا بود،
    من به دنبال يه چيز بهترينم سهراب،
    تو خودت گفتي بهم ،
    بهترين چيز رسيدن به نگاهيست که از حادثه عشق تر است.
    آدمها مثل گلهاي يه باغ مي مونن ... هر كدوم يه نوعند ...
    يه عده مثل بنفشه اند ... آروم و سر به زير ...
    يه عده مثل نرگس اند ... يه دونه ريزشون كافيه تا يه سالن رو معطر كنه ...
    يه عده مثل شقايق اند ، نرم و لطيف ...
    يه عده مثل كاكتوسند .. .واي واي واي !! ...
    يه عده مثل گل سرخند و ...
    هر كدوم از گلها هم يه بويي دارن ... يه بوي منحصر به فرد ... حتي اونايي كه يه نوعند هم بوهاشون يكي نيست ...
    يكي نرگسه ولي بوش به خوبي يكي ديگه نيست ...
    يكيش گل سرخه ولي اصلا بو نداره !! ...
    آدمها مثل همين گلها مي مونن ... ولي بوشون از ظاهرشون و يا از نوعشون نيست ... از وجودشونه ... از روحشون ... از شخصيتشون ...
    يكي رو مي بيني در ظاهر آدم خوب و با شخصيتي نشون ميده ولي از اون آدمهاييه كه بدجور مي چزونه !! ...
    ولي يكي ديگه يه ظاهر ساده و معمولي داره ولي آدم شيفته اش ميشه ...
    آدمها رو راحت ميشه از بوشون شناخت ...
    يكي بوي نرگس ميده ... يكي ياس ... يكي گل سرخ ... و يه عده هم كه بو ندارن ...
    ولي يه عده هستند كه بوي خاصي ميدن ... يه بوي منحصر به فرد ... يه بويي كه هيچ كس ديگه اي نداره ... اين آدمها هميشه توي ذهن مي مونن ... خودشون ... شخصيتشون ... و حتي اون بوشون ... وقتي كنارشون ميشيني و شروع ميكنه به حرف زدن و عطر وجودش توي سرت مي پيچه ، يه احساس خوبي بهت دست ميده ...
    مي دونين ... باغ آدمها داره پر از علف ميشه ... پر از گلهاي بد بو و خار دار ... پر از كاكتوس و خرزهره ...
    خوب اين وسط بين اين همه خار و علف هرز وقتي يه نرگس مي بيني كه روي ساقه اش پايداره كلي ذوق مي كني ... و بوش رو هيچ وقت فراموش نمي كني ... هر جا كه ميري و بوي يكي از همين گلها رو حس مي كني مي دوني كه يكي اون جاست كه مثل بقيه علف هرز نيست ... يكي هست كه بوي به خصوصي داره ... بويي كه حالت رو جا مياره ... بهت اميد ميده ... اميد به اينكه هنوز هستند آدمهايي كه شخصيتشون مثل كاكتوس نشده ... خار ندارن ... و وقتي بهشون نزديك ميشي زخمي نمي شي ...