سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
دانش، زنده کننده جان و روشنی بخش خرد و کشنده نادانی است . [امام علی علیه السلام]
 
امروز: پنج شنبه 103 آذر 1

به نام او ....

 

سلام دوستان

 

از اینکه یه روز خاطراتم رو ننوشتم از تمام دوستایی که اومدن و دیدن وبلاگم آپ نشده معذرت خواهی می کنم. دیروز مسموم شده بودم و نصف شب باباجونم منو برد اورژانس و سرم و از این جور حرفا . الانم که خدا رو شکر خوبم و در خدمت شما و بازم دارید اتفاقات روزمره منو می خونید . ولی یه اتفاق جالب تو اورژانس افتاد که براتون می گم . اونم اینکه تا منو بردن اونجا این آقای دکتر اورژانس گیر سه پیچ داده بود که آقا تو خودکشی کردی . اگه نمی خوای کسی نفهمه به من بگو و از این حرفا . یکی نیست به این بگه آخه عزیز تو چکاره حسنی ؟ تو رو سننه ؟ حالا هی بیا و واسه این آقا بگو نه بابا مگه من دیوونه هستم که واسه این دنیا و غمش خودمو بکشم ، من فقط لواشک خوردم و یه کم بی احتیاطی کردم و چیزیم نیست به خرجش نمی رفت . خلاصه بعد از کلی قسم و آیه آخرم گفت اگه مردی پای خودت . منم گفتم باشه بابا پای من. صبح که به دوستم گفتم گفت چند وقت پیش اونم ضعف کرده بوده و ازش همینا رو پرسیدن . بعدم دوستم گفت اینا کارشون همینه که تا یه دختر جوون رو می برن اونجا فکر می کنن طرف خودکشی کرده . ما هم که از بخت بد نصف شب حالمون بد شده بود و حالا خر بیار و باقالی بار کن . این از جریانات دیشبمون و امروزم که از صبح رفتم واسه ثبت نام واسه گواهینامه . و چند بار به خودم لعنت فرستادم . می دونین چرا؟ من 2 سال پیش کلاس رفتم و خیلی راحت پشت ماشین می شینم ولی چون تو این شهر ما روز ثبت نام فقط شنبه هاست و منم که اون موقع شنبه ها از صبح تا شب کلاس داشتم و منم که بچه منظم نمی خواستم از کلاسام بزنم و به قول خودمون دودرش کنم ، نرفتم واسه گواهینامه . امروز که رفتم می گن خانم برو واسه آموزشگاه و چی و چی و چی پول بریز که میشه ۸۰ هزارتومن . حالا هی من به اینا بگم که بابا ما خودمون یه پا راننده کامیونیم به گوش اینا نرفت . تازه گفتیم جهنم پول خب بیا گواهینامه بده میگن برو از 25 خرداد به بعد واسه کلاسها ثبت نام کن . 15 روز بیا کلاس اجباری . بعدم که تابستون گواهینامه نمی دن می مونه واسه سال بعد . بابا آخه این چه مملکتیه . خداااااااااااااا. آقا ما هم به خودمون لعنت فرستادیم و گفتیم از خیر گواهینامه فعلا گذشتیم تا ببینیم چی می شه .

اینم یه شعر دیگه که امیدوارم خوشتون بیاد .

 

 

 

" آهنگ بهار"

 

تو از تبار کدامین قبیله ای ای دوست

که ناز چشم تو

خواب سپیده و صحراست

و حرف ، حرفِ نگاهت ، ترنم خورشید

مرا که شاخه ای از شاخسار اندوهم

و عابری ز فراسوی جاده های تهی

به باغ رویش شور و شکوفه دعوت کن !

که با نگاه تو من سبز می شوم چون تاک

و بارور ، چو شکوفایی گل گندم

هلا ! صدای تو آهنگ گام های بهار

طلسم ساکت تنهایی مرا بشکن !

 

 

 

عاشق دیدار

دیوانه افکار

ساحل وفادار

 

 

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم اردیبهشت 1385ساعت 0:17  به قلم ساحل | 
18 قلب دریایی

 نوشته شده توسط ساحل در یکشنبه 85/2/17 و ساعت 12:0 صبح | نظرات دیگران()
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
درباره خودم
آمار وبلاگ
بازدید امروز: 6
بازدید دیروز: 3
مجموع بازدیدها: 69644
جستجو در صفحه

لوگوی دوستان
خبر نامه
 
موسیقی وبلاگ من