دفتر خاطرات ساحل
به نام او ....
سلام دوستان امشب خاطره ای واسه نوشتن نیست پس حرف دلم رو از دفتر شعرم براتون می نویسم . امیدوارم خوشتون بیاد . دوباره یک شب دیگر، دوباره تپش این دل بیقرار، دوباره سایه حرفهای او که بر روی دیوار مقابلم می افتند، دوباره ذهن آشفته و نگرانی که هزاران حرف و درد برای گفتن دارد اما ... دوباره یاد توست که این دل تنها را بیدار نگه داشته است . دلم می خواهد دیوارهای روبرویم همه پنجره شوند و من تو را در چشمانم بنشانم . چشمهایی که انتظار تو را کشیدند و برای دوری از تو و نبودنت گریه کردند و بسیاری از حرفها و غمها را دیدند و حرفی به زبان نیاوردند . باز غمگین از نبودن تو در کنارم در گوشه ای همیشه خلوت و گرفته کز کرده و به تو می اندیشم، از اینکه تنها نشسته ام افسوس می خورم . کاش می توانستم تنهایی ام را برایت معنا کنم و از گوشه شهر و کوچه های غریب و غم گرفته برایت زمزمه کنم و بخوانم . بگذار دردهایم را فقط با دستهای تو درمان کنم و حرفهایم را فقط با چشمان تو در میان بگذارم . بگذار که تا ابد این چشمان من انتظار تو را بکشند، این چشمها را رد نکن که برای دیدنت عجیب مشتاق و بیتاب است .
عاشق دیدار دیوانه افکار ساحل وفادار |