به نام او ....
سلام دوستان
حسابی ریختم به هم . ببینم واسه شماها هم پیش اومده یه مطلب رو بنویسین بعد یک دفعه وقتی می خواین بگذارینش تو وب همش پاک بشه ؟ من الان یه مدته همین مشکل رو دارم. آخرش یه کاری می کنن از خیر هر چی وبلاگه بگذرم .
امروز چند تا اتفاق بد افتاد و برنامه های من رو به هم ریخت . صبح که داداشم زنگ زد و گفت نمی تونه بیاد اینجا و درساش زیاده منم که دلم واسش تنگ شده بود کلی ناراحت شدم . بعدم که یه مساله پیش اومد که جریان اون مسافرتم که مربوط به درسم می شد فعلا منتفی شد و من کلی از درسام عقب می افتم . خلاصه که بدجوری نا امید شدم واسه دانشگاه .
ولی خوب یه اتفاق خوبم افتاد و اونم پیروزی ۵ بر ۲ تیم ملی بود که به همگی تون تبریک می گم .
راستی می خوام یه سری تغییرات تو وبلاگ بدم . اگه راهنماییم کنین و نظرتونو بگین ممنون می شم .
از چه بنویسم؟
امشب که سقف بی ستاره اتاقم بر سرم سنگینی می کند، مانده ام که از چه بنویسم .
از آنهایی که دیروز با من بودند و امروز رفته اند یا از تو که همیشه حرفهای مرا می خوانی .
از چه بنویسم؟ از آسمانی که در حال عبور است یا از دلی که سوت و کور است؟
از زمین بونیسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد ؟
باز چه بنویسم؟ از چتری که هرگز زیر ان نایستادم یا از حرفهایی که هرگز به زبان نیاوردم؟
من عاشق خیابانی هستم که قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم . من دلبسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را روی آن حک کنیم .
ای ناجی من ناگزیر اگر قرار باشد بنویسم، باید در همه سطهای دفترم حضور داشته باشی . نفس های تو می تواند برگ برگ دفترم را از پائیز پاک کند . من بیقرار حرفهای ناب توام .
حرفهایی که هزاران سال دیگر در یک بعد از ظهر آفتابی با من خواهی گفت . من از اولین روز آفرینش ، چشم براه نگاه جذاب توام . کی مرا می بینی؟
عاشق دیدار
دیوانه افکار
ساحل وفادار